گاهی یک جملهٔ ساده، به ظاهر دلسوزانه، میتواند اثری ماندگار و منفی بر روحیهٔ کودک بگذارد. بسیاری از ما، ناخواسته و از روی عادت، از جملاتی استفاده میکنیم که به جای ساختن، تخریب میکند. در این مطلب با پنج اشتباه رایج گفتاری والدین و راههای جایگزین سالم آنها آشنا میشویم.
اشتباه نخست: مطابق سن و سالت رفتار کن
تا کنون چند بار این جمله را خطاب به کودک خود به کار بردهاید؟ به طور طبیعی والدین انتظار دارند که کودک آنها در برخورد با موضوعات پیش رو با آرامش و منطقی رفتار کند. این در حالی است که برخی از رفتارها مانند هیجانات و خودسری کودک، متناسب با سن و سال او میباشد. پس به کار بردن این جمله برای کودک، انتقادی نابجا است و شما با به کار بردن این جمله، بدون آن که به ویژگیهای خاص کودک و علل و عوامل رفتارهای او توجه نمایید، تنها به چگونگی رفتارش متمرکز میشوید و به جای درک احساسات او، در حال ابراز ناخرسندی خود از نحوه انجام کارهای کودک میباشید. والدین میتوانند به جای گفتن این جمله منفی، از جملات دیگری که فاقد بار روانی منفی میباشد استفاده کنند. جملاتی مانند «به نظرم میرسد واقعاً هیجانزده هستی» و یا «احساس میکنم برخی از کارهای تو به سبب ناراحتی از موضوع خاصی است» تا علاوه بر درک شرایط و احساسات کودک، او را نسبت به رفتارش نیز آگاه کنند.
اشتباه دوم: مراقب باش، زمین میخوری
هنگامی که والدین با کودک خود در محیط پارک، خیابان و یا زمین بازی در حال قدم زدن و یا دویدن میباشند، در برابر دویدن و یا راه رفتن سریع کودک خود ممکن است از این عبارت استفاده کنند. آنها این جمله را از سر دلسوزی و عشق به کودک خود بر زبان میآورند، ولی نکته مهم آن است که گفتن این جمله موجب میشود که کودک دچار نوعی ترس در انجام رفتار خود شده و در نتیجه منجر به بروز اشتباهات بیشتر و کاهش عزت نفس از سوی او میگردد. در واقع والدین با به کار بردن این جمله به کودک خود این گونه القا میکنند که اطمینان به انجام دادن درست آن کار توسط او ندارند. این طرز تفکر والدین برای کودکی که سرشار از انرژی و انگیزه برای انجام کارهای نو و تجربه اتفاقات جدید میباشد، به منزله یک مهلك محسوب میشود. والدین باید با پرهیز از به کار بردن این عبارتها، از جملات دیگری همچون «دخترم با قدرت و دقت به همراه دوستانش میدود» و یا «پسرم مثل همیشه مطمئن از پلههای سرسره بالا میرود» استفاده نمایند. به کار بردن این عبارت علاوه بر ایجاد و حفظ تمرکز کودک، حاکی از اطمینان به وی بوده و فاقد بار منفی ناشی از عدم توانایی کودک در انجام وظایف محوله میباشد. به خاطر داشته باشید که استفاده بیش از حد والدین از اخطار، ممکن است آثار منفی به دنبال داشته باشد.
اشتباه سوم: من به تو چه گفتم؟
گاهی والدین ضمن فراموش کردن سن و سال کودک، با او رفتاری را انجام میدهند که از یک بزرگسال انتظار دارند. یکی از همین گونه برخوردهای نامناسب والدین، پرسیدن این سؤال کلیشهای و شبههدار است. این والدین باید به این نکته توجه کنند که کودک به دنبال کلافه کردن شما نیست، بلکه او بر حسب شرایط روحی خود به سراغ بر هم ریختن وسایل و یا سرپیچی از دستورات میرود. وظیفه والدین در برابر این گونه رفتارهای کودک، پیشه کردن صبر و بردباری، به منظور تربیت صحیح و اصولی او میباشد. چنان چه والدین از سر زدن رفتار خاصی توسط کودک خود احساس ناراحتی کنند، میتوانند با به کار بردن جملات دیگری همچون «بیا با یکدیگر وسایل ریخته شده کابینت را جمع کنیم» و یا «اینکه من و دخترم به آرامی در را میبندیم»، ضمن بیان و انجام خواستهتان توسط کودک، از سر خوردگی و تحقیر او نیز خودداری کردهاید. به مرور زمان انجام این گونه کارها در ذهن او ملکه میشود و در آینده به طور خودکار کارها را طبق اصول تعیین شده انجام میدهد.
اشتباه چهارم: چرا مثل خواهر یا برادرت رفتار نمیکنی؟
یکی از بزرگترین اشتباهات والدین در تربیت کودکان، به کار گیری شیوه مقایسهای میباشد. به طور قطع مقایسه کردن کودکان با یکدیگر، موجب شعله ور شدن آتش حسادت در بین آنها میگردد. به همین دلیل است که به کار بردن این روش، هیچگاه به والدین توصیه نمیشود. هر کودکی با توجه به استعدادهای خدادادی، دارای تواناییهای مشخصی میباشد و ممکن است این تواناییها در میان کودکان مختلف به صورتهای متفاوتی بروز نماید. استفاده از شیوه مقایسه در میان کودکان موجب تخریب روحیه و از بین رفتن اعتماد به نفس آنها میشود. پس یکی از مهمترین نکاتی که باید توسط والدین به دقت رعایت شود، شناخت نقاط قوت و تواناییهای بالقوه کودک و تلاش در جهت پرورش این تواناییها میباشد.
اشتباه پنجم: دوستت ندارم!!
گاه مشاهده میشود برخی از والدین در طول روز چندین مرتبه در قبال رفتارهای غلط کودک این کلمه را به کار میبرند، غافل از اینکه جمله «دوستت ندارم» در عمق جان کودک آنها نفوذ میکند. شاید والدین بر حسب عادت آن را به کار ببرند، بدون آن که ذرهای از این احساس را نداشته باشند، ولی کودکشان به این باور میرسد که دیگر والدین، او را دوست نمیدارند و بر این اساس در آینده دارای شخصیتی نامطمئن و بدخلق میشود.
