رفتن به محتوای اصلی
امروز: ۰۲:۲۷:۱۶ ۲۰۲۴/۲۵/۰۴     ورود
EN - FA

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

تلاش و پشتکار

سرگذشت سکّاکی، دانشمند قرن هفتم هجری بسیار جالب است. وی در سی سالگی تحصیل را آغاز کرد. با اینکه آموزگار او از موفقیت وی مأیوس بود، ولی سکّاکی با شور و پشتکار عجیبی مشغول تحصیل شد. آموزگار، برای درک هوش و میزان فهم وی، مسئله ای ساده را طرح کرد و آن، یک مسئله از فقه شافعی بود که استاد، آن را چنین مطرح ساخت: «پوست سگ با دبّاغی پاک می شود».
سکاکی این جمله را بارها تکرار کرد و با شور و شوق، آماده درس پس دادن بود. فردای آن روز، معلم در میان انبوهی از شاگردان از سکاکی پرسید که مسئله دیروز چه بود؟ سکّاکی گفت: «سگ گفت: پوست استاد با دبّاغی پاک می شود».
در این لحظه، شلیک خنده شاگردان و معلم بلند شد، ولی ظرفیت روحی آن نوآموز سالمند، به اندازه ای بالا بود که از این شکست در امتحان، نومید نشد و ده سال تمام، در این راه گام برداشت. هرچند به علت بالا بودن سن، تحصیل او رضایت بخش نبود.
روزی برای حفظ درسی به صحرا رفته بود. در صحرا اثر ریزش باران را روی صخره ای مشاهده کرد و از دیدن این منظره پند گرفت و با خود گفت: «دل و روح من هرگز سخت تر از این سنگ نیست. اگر قطرات دانش بسان آب باران در دل من ریزش کند، به طور مسلم اثر نکویی در روان من خواهد گذاشت».
او به شهر بازگشت و با شوری وصف ناشدنی، مشغول ادامه تحصیل شد. سرانجام بر اثر استقامت و پشتکار، یکی از نوابغ ادبیات عرب گردید. وی کتابی در علوم عربی انتشار داد که مدت ها محور تدریس در دانشکده های اسلامی بود.(۱)

ملاّ صالح مازندرانی، داماد علامه مجلسی اول، و از علمای نامی شیعه است که سرگذشت و شرح حالش، مایه عبرت و پند برای جویندگان اهداف عالی است. خودش می گوید: 

من، بر دانشجویان علوم دینی حجت هستم؛ زیرا کسی از من فقیرتر نبود و ذهن و حافظه ام از همگان بدتر بود؛ به صورتی که گاهی راه خانه ام را گم می کردم و نام فرزندانم را فراموش می کردم. سی سال از عمرم گذشته بود که به آموختن الفبا پرداختم. آن قدر کوشش کردم تا خدا آنچه را دارم، به من تفضّل فرمود. 
«او با همه فقر و احتیاج، و کندی ذهن و حافظه اش، اراده ای مردانه داشت و سرانجام در پی تصمیمی جدّی، کتاب های ارزشمندی نوشت که هنوز علمای بزرگ شیعه از آنها استفاده می کنند.
معروف است او به قدری کم حافظه بود که خانه استاد را گم می کرد! و به قدری فقیر و لباس هایش کهنه بود، که از خجالت، وارد مجلس درس نمی شد و خارج از محل درس می نشست و مطالب را بر استخوان و برگ چنار می نوشت.
روزی علامه مجلسی سؤالی مطرح کرد و حل آن را به شاگردانش سپرد. یکی از شاگردان دید که آخوند ملّامحمدصالح، جواب آن اشکال را در برگ چنارها نوشته است. پس بی درنگ پاسخ مجلسی را گفت. مجلسی فهمید که پاسخ از او نیست؛ از وی پرسید: این پاسخ از کیست و دراین باره اصرار کرد تا آن شاگرد گفت: پاسخ از کسی است که خارج از مجلس نشسته است. مجلسی نگاه کرد و دید ملا صالح بیرونِ در نشسته است. به او لباس داد و در مجلس درس حاضرش کرد و مقرری برایش معین فرمود. بعدها او را به خانه برد و دختر خود را به او تزویج کرد و در کتاب خانه خود منزلشان داد».(۲)

به هرکاری که همت بسته گردد 
اگرخاری بودگلدسته گردد

مورخ بزرگ اسلامی، ابن خلدون شاهکار نفیس خود به نام مقدمه بر تاریخ را در تبعیدگاه نوشته است.
فیلسوف شرق، خواجه نصیرالدین طوسی که مدت ها در قلعه «الموت»از طرف فرقه اسماعیلیه بازداشت بود کتاب بزرگ و ذی قیمت خود به نام شرح اشارات را در آن زندان نوشته است.
دانمشمند بزرگ ما، مرحوم شهید اول، اثر ارج داری به نام لمعه را که متن اسلامی است در زندان دمشق نوشته است.

بوجعرانه، دانشمند و عالم بزرگ اسلامی که به پایداری و استقامت معروف است، درس استقامت را از حشره ای به نام جعرانه فراگرفته است. او می گوید:در مسجد جامع دمشق، کنار ستون صافی نشسته بودم که دیدم این حشره قصد دارد روی آن سنگ صاف بالا برود و بالای ستون، کنار چراغی بنشیند. من از اول شب تا نزدیکی های صبح در کنار آن ستون نشسته بودم و در بالا رفتن این جانور دقت می کردم. دیدم هفتصد بار از روی زمین تا میانه ستون بالا رفت و در میان راه، شکست خورد و به روی زمین افتاد؛ زیرا آن ستون صاف بود و پای او روی آن قرار نمی گرفت و در وسط راه می لغزید. 
از تصمیم و اراده آهنین این حشره، فوق العاده در تعجب فرو ماندم. برخاستم، وضو ساختم و نماز خواندم. بعد نگاهی به آن حشره کردم و دیدم بر اثر استقامت، شاهد مقصود را در آغوش کشیده و کنار آن چراغ نشسته است.(۳)

۱- مجدالدین محمد حسینی، زینه المجالس، به نقل از: روضات الجنات، ص۷۴۷.
۲- تذکره القبور، ص ۷۱.
۳- رمز پیروزی مردان بزرگ، ص۵۶.
field_video
کپی رایت | طراحی سایت دارکوب