رفتن به محتوای اصلی
امروز: ۱۰:۴۳:۴۵ ۲۰۲۴/۲۹/۰۴     ورود
EN - FA

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

 

 

 

 

 

 

 

 

برای تبلیفات در سایت

selectreadingpreintermediate

Mika' s Homestay in London

اقامت خانگی میکا در لندن

darsdoselectreadin

نوشته میکا تاناکا by Mika Tanaka

Mika Tanaka, a college student from Japan, had a wonderful homestay in London.‎ She lived with a British family and studied English for a month.‎ "What do you want for your ۱۹th birthday?‎" my parents asked me.‎ "A ring:‎' I replied.‎ However, instead of a ring, my parents gave me a one month homestay in London

میکا تاناکا دانشجوی یکی از دانشگاه های ژاپن یک اقامت خانگی جالب در لندن داشت. او با یک خانواده انگلیسی زندگی کرد و به مدت یک ماه انگلیسی مطالعه کرد. والدینم از من پرسیدند برای کادوی نوزدهمین سال  تولدت چی  می خواهی؟ من پاسخ دادم یک انگشتر. اما بجای انگشتر، والدینم، یک ماه اقامت خانگی در لندن را به من هدیه دادند.

On February ۱۱, I left Japan.‎ On the plane, I worried about being all alone there-a stranger to London.‎ But when I met the Flannery family (my host family), their warm welcome۳ made me feel at ease.‎ Both my host father and mother were very kind and treated me like their own  daughter

در ۱۱ فوریه، من ژاپن را ترک کرد. در هواپیما نگران بودم که به عنوان یک غریبه در لندن تنها می مانم. اما وقتی خانواده فلانری ( خانواده میزبانم) را ملاقات کردم، خوش آمدگویی گرمشان باعث شد احساس راحتی کنم.  هر دو پدر و مادر میزبان من خیلی مهربان بودند و مانند دختر خودشان با من رفتار می کردند.

reaedinpreintermediateselectreading
Getting Ready to Go

Before going to London, I did some research on English schools in London and chose Oxford House College, mainly because it had reasonable fees.‎

آماده شدن برای رفتن

قبل از رفتن به لندن، من مقداری تحقیق درباره مدارس انگلیسی لندن انجام دادم و کالج آکسفورد را عمدتاً به خاطرشهریه معقول اش انتخاب کردم.

Also, there weren't many Japanese students at Oxford House
I took my parents' advice and requested that my home stay family have both a mother and a father, be native-born, non-smoking, middle-class British people, and live near a subway station.‎

علاوه بر این، در آکسفورد دانشجویان ژاپنی زیادی حضور نداشتند. من به نصیحت والدین ام عمل کردم و خانواده ای را انتخاب کردم که هر دوی پدر و مادر حضور داشته باشند، بومی آنجا باشند، سیگاری نباشند و از طبقه متوسط انگلیس باشند و در نزدیکی ایستگاه مترو ساکن باشند.

I later found that this was very good advice, since some of my friends at the English school were having problems with their host families

بعدها فهمیدم که آنها نصایح خوبی بودند زیرا تعدای از دوستانم در مدرسه انگلیسی مشکلاتی با خانواده  های میزبان انگلیسی شان داشتند.

Living in London

Potatoes!‎ It took me a little time to get used to the many kinds of potato dishes served:‎ fried potatoes, steamed potatoes, sliced potatoes, and different-colored potatoes.‎

زندگی در لندن

سیب زمینی! زمان کمی سپری شد تا به انواع غذاهایی که با سیب زمینی درست و سرو می شوند عادت کنم: سیب زمینی سرخ شده، سیب زمینی بخارپز، سیب زمینی خرد شده  و انواع سیب زمینی های رنگی.

My host mother was a good cook.‎ She made delicious pasta and chicken dishes and even cooked rice for me.‎ Nadiege, a French girl, was another homestay student living with us, and we went around London together.‎

مادر میزبان من آشپز خوبی بود. او غذاهای خوشمزه ای با ماکارانی و جوجه درست می کرد و حتی برای من برنج می پخت. نادیه دختر فرانسوی، دیگر دانشجوی اقامت خانگی بود که با ما زندگی می کرد. ما با هم به سراسر لندن را می گشتیم.

On Saturdays, my host family would have a party at home with friends or family.‎ When we returned from touring London, Nadiege and I would join the party.‎ On Saturday evenings, Mr.‎ and Mrs.‎ Flannery would go to their favorite pub to spend time together

یکشنبه ها، خانواده میزبان من با خانواده یا دوستان مهمانی برپا می کردند. هنگامی که من و نادیه از گردش در لندن بر می گشتیم به آنها ملحق می شدیم. یکشنبه ها عصر، آقا و خانم فلانری به میخانه می رفتند تا اوقاتشان را با هم سپری کنند.

Although I selected a school with few Japanese students, there were still at least two in each class.‎ In class, I tried to speak a lot, but many Japanese students didn't use their English very much (even if they had large vocabularies), and spoke only Japanese with their friends

اگرچه من آموزشکده ای که تعداد دانشجوی ژاپنی کمی داشت انتخاب کردم، با این وجود در هر کلاس حداقل دو ژاپنی حضور داشتند. من سعی می کردم زیاد صحبت کنم، اما خیلی از دانشجویان ژاپنی، انگلیسی زیاد صحبت نمی کردند( اگرچه دامنه لغات انگلیسی گسترده ای داشتند) و تنها با دوستانشان ژاپنی صحبت می کردند.

Sometimes, I asked other people their impressions of Japan.‎ "Japanese people work too hard;‎' said my French friend.‎ My teacher thought that Japanese people were very rich.‎ I did not agree with these points, but I was interested in knowing what foreign people thought.‎

گاهی اوقات از دیگران می پرسیدم که نظرشان درباره ژاپن چیست. دوست فرانسوی ام می گفت ژاپنی ها مردمان سخت کوشی هستند. معلمم فکر می کرد که مردم ژاپن خیلی ثروتمند هستند. اما من با این نظرات موافق نبودم اما علاقه مند بودم بدانم خارجی های چه نظری دارند.

One month in London made me realize that speaking English was very important because it is the language that people from many countries use the most.‎ I would like to be more open-minded about people from different countries, like my host family is

یک ماه اقامت در لندن باعث شد بفهمم که صحبت کردن به زبان انگلیسی خیلی مهم است زیرا مردم بیشتر کشورها از این زبان استفاده می کنند. من می خواهم در مورد مردم سایر کشورها دید بازتری داشته باشم درست مانند خانواده میزبانم

field_video
کپی رایت | طراحی سایت دارکوب